صبح است. هنوز کسی نیامده. دارم عکسهای پناهجوها را میبینم. عکسها تازه هستند. برای دیشب و دوشب پیش، در نزدیکی مرزهای مجارستان. مجارستان مرزهایش را روی پناهجویان بسته. توی عکسها آدمها پاچههایشان را بالا زدهاند و دارند توی گل حرکت میکنند. «حرکت»؛ این کاری است که آنها به مدت طولانی انجام میدهند. یک رژهی طولانی.
مجارستان مرزهایش را بسته. هشتاد سال پیش یهودیان مجار هم چنین سفرهایی را تجربه کرده بودند. سفرهای طولانی با کودکان و پیرها. آنها هم راه رفتن کنار ریل قطار، رد شدن از زیر و روی سیمخاردارِ مرزها، سکوتهای طولانی در مسیر و ایستادن در هرجایی که ایستگاه یا شبیه به آن بود، تجربه کردهاند. هانا آرنت در "آیشمن در اورشلیم" نوشته که آدولف آیشمن هیچگونه فساد اخلاقی نداشت. مهربان بوده و سربهزیر. یک مرد خانوادهدوست. در عین حال او چهارصدهزار یهودی را به کورههای آدمسوزی میفرستد. آرنت مینویسد که آیشمن قدرت تخیل خود را از دست داده بود. نمیتوانست خود را جای دیگران بگذارد که ببیند چه دردی و چه رنجی به دیگران وارد میکند.
عکسهایی را میبینم از اجساد دوازده نفر که در مدیترانه غرق شدهاند. دریانوردهای ترکیه جسدهایشان را از آب گرفتهاند. دمای آب مدیترانه در این فصل از سال به نوزده درجهی سانتیگراد میرسد. معمولاً انسانها قبل از غرقشدن، از ترس غرقشدن سکته میکند. فکر میکنم آنها نیز همین اتفاق برایشان افتاده. آنها را در کیسههای زیپدار گذاشتهاند. سبز تیره. کنار هم در قایقی چیدهاند. هفتادوپنج سال پیش، وقتی نازیها پاریس را فتح کردند، والتر بنیامین یکی از میلیونها فرانسوی و مهاجری بود که به سمت جنوب گریخت. از کوههای پیرنه عبور کرد و به مرز اسپانیا رسید. مأموران گمرک اسپانیا اجازهی عبور را به او ندادند. تهدید به استردادش کردند. در مسافرخانهای کوچک، در کرانهی غربی مدیترانه، بنیامین خودکشی میکند. او سالها پیش از خودکشی به دوستش گرشوم شولم نوشت: «همچون کسی که در کشتی شکستهای، از تیرکی در حال سقوط آویزان شده باشد. شاید، اما، او از آنجا نشانهای به رهایی را بازیابد.» در عکس کیسههای اجساد به دو کیسهی کوچکتر ختم میشود؛ روی عرشهی قایق، زیر تیرکی که پرچم ترکیه نصب شده. داخل کیسهها را بازنشده میتوان حدس زد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر