معمولن عکسی از طول مسیر کسی وجود ندارد؛ در میانهی راهی که طرف طی کرده. بیشتر تصاویر پس از عبور از خط پایان گرفته میشوند. جایی که به دوربین نگاه میکنی و لبخند میزنی. مثل لبخندهای کسایی که توی انجمن سرطان دیدم. آنها توی دستههای دو، سه، چهار نفری، کنار هم جلوی موبایلها میایستادند و کلههایشان را بههم میچسباندند و عکس میگرفتند. از خودشان سلفی میگرفتند. به موهایی که تازه روی سرشان جوانه زده بود، اشاره میکردند. بینشان راه میرفتم. چندنفری هم موبایلشان را بهم دادند و من عکس گرفتم. آنها را از توی صفحهی موبایل نگاه میکنم. میخندیدند مثل کوهنوردها. مثل کوهنوردها وقتی که به قله میرسند. کوهنوردها هم وقتی آن بالا هستند عکس میگیرند. آنها احساس موفقیت میکنند. میخندند. کوهنوردها عکسهایی که روی قله هستند را بیشتر از عکسهایی که در طول مسیر میگیرند، دوست دارند. هر کاری میکنند تا به آن بالا برسند. درد و رنج را تحمّل میکنند. درد و رنجِ رفتن به سطحِ بالاتر را. اما کسی از این چیزها، کسی از درد و رنجها، عکس نمیگیرد. هیچکس نمیخواهد یادش بیاورد که چه بر سرش آمده. فقط میخواهی روی قله و ایستادن بر آن را به یاد بیاوری. هیچکدام از آن آدمها از طول درمان، اینکه چه بر سرشان آمده، در آن ساعتهای بعد از شیمیدرمانی، آن حالت تهوع، گیجی عکس ندارد. عینهو تهوع و گیجی که دوندههای استقامت میگیرند. آنها را دوست دارم. آنها آرام شروع میکنند. میدوند. خسته میشوند. آنها میانههای مسیر میایستند. آب میخورند و دوباره دویدنشان را، ماجرایشان را از سر میگیرند. هنگامی که آنها از خط پایان عبور میکنند، وقتی به هدفشان میرسند، از حال میروند. غش میکنند. پاهایشان تحمّل اینهمه رنج را ندارند. لذت میبرند. گریه میکنند. آنها را دوست دارم. آنها بدنی معمولی دارند مانند من. عضلاتی ندارند مانند من. اما میدوند و میدوند و میدوند. آنها خسته میشوند مانند من. در طول مسیر میایستند مانند من. آنها گاهی پشیمان میشوند، گاهی شرمگین میشوند، گاهی خشمگین میشوند، مانند من. آنها میدوند برای دویدن. آنها رها میشوند برای رهایی. آنها با دویدنشان، با مسیرشان، با جریانشان، با داستانشان حل میشوند: «حل شدن». علیاکبر دهخدا مقابل این کلمه نوشته: «آب شدن». بعد نوشته: «مرتفع شدنِ آن». مرتفع شدن، رفع شدن. دوندهها میدوند تا حل شوند. رفع شوند. رها شوند.
کلّ ماجرا همین است. درواقع هیچ راهی واسهی اندازهگیری پیشرفت وجود ندارد. برای همین از یک زمانی به بعد فقط در حال دویدنم. هیچکس آنطرف خط منتظر نیست.