روزی پیشخدمتی در کشتی بزرگی استخدام شد. به او گفتند که اگر دریا طوفانی شد، برای این که ظرف و ظروف نشکند نباید صاف راه برود، بل که باید زیگزاگ برود؛ باتجربهترها همین کار را میکنند. مرد گفت متوجّه شده است. بعد هوا خراب شد، امَا صدای مهیب شکسته شدن ظرف و ظروف هم به گوش رسید، چون پیشخدمت با سینی ظرفها زمین خورده بود. گفتند چرا به توصیه عمل نکرد. گفت: "کردم. منتها موقعی که من چپ میرفتم کشتی راست میرفت، موقعی هم که من راست میرفتم کشتی چپ میرفت."
مهمترین قلقی هم که شهروند شوروی باید یاد بگیرد این است که بتواند خیلی دقیق حرکت خود را با حرکت دیالکتیکی حزب تنظیم کند -یعنی باید لم کار طوری دستش بیاید که زود تشخیص بدهد چه لحظهای چپ میشود راست، یا راست میشود چپ. فهم تئوریک، هر قدر هم دقیق، جای این فوت و فن را نمیگیرد. عدّهای از قابلترین، مفیدترین، و در نخستین روزها، وفادارترین و سالمترین هواداران رژیم به علت ندانستن همین فوت و فن به فلاکت افتادند.
مهمترین قلقی هم که شهروند شوروی باید یاد بگیرد این است که بتواند خیلی دقیق حرکت خود را با حرکت دیالکتیکی حزب تنظیم کند -یعنی باید لم کار طوری دستش بیاید که زود تشخیص بدهد چه لحظهای چپ میشود راست، یا راست میشود چپ. فهم تئوریک، هر قدر هم دقیق، جای این فوت و فن را نمیگیرد. عدّهای از قابلترین، مفیدترین، و در نخستین روزها، وفادارترین و سالمترین هواداران رژیم به علت ندانستن همین فوت و فن به فلاکت افتادند.
[ذهن روسی در نظام شوروی، آیزایا برلین، ترجمهی رضا رضایی، نشر ماهی، چاپ اوّل، ۱۳۹۲]
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر