سیاست مُرد. چند وقتی ست که مُرده است. سیاست آن روزی مُرد که در جایی از شهر، دقیقتر میگویم، آدرس میدهم و کروکی میکشم. سیاست آن روزی مُرد که سرِ کوچهی اختر در خیابان پاستور، درِ آهنی گذاشته شد. سیاست آن روز مُرد.
+ این یک نظر خیلی خیلی شخصی ست. اینقدر شخصی که نمیتوانم حتّا توضیح منطقی برایش بدهم. زخم را که توضیح نمیدهند. جایش را هم نشان نمیدهند. میگذارند همان زیر لباس بماند. شاید خوب شود، شاید جایش هم نماند امّا یادش در یاد که میماند. نه؟
ای داد
پاسخحذفبله
حذفچه فکر میکنی؟
پاسخحذفجهان چه آبگينه شکستهایست
که سرو راست هم در او شکسته مینمايدت.
چنان نشسته کوه در کمين درههای اين غروب تنگ
که راه بسته مینمايدت.
زمان بیکرانه را
تو با شمار گام عمر ما مسنج
به پای او دمیست اين درنگ درد و رنج.
به سان رود
که در نشيب دره سر به سنگ میزند
رونده باش
اميد هيچ معجزی ز مرده نيست،
زنده باش.
(قسمت پایانی شعر زندگی از هوشنگ ابتهاج)
عالی.
حذف