سه‌شنبه

...

۱ 
این روزها در حال و هوای پدرم هستم. نه این که اتّفاق خاصّی افتاده باشد. نه این که رابطه‌مان شکل دیگری به خود گرفته باشد -این دیگر یعنی چه؟- نه، نه، این‌ها نیست. اصلاً خودم نیز تعجّب می‌کنم. که چه شده است. که چرا این‌قدر به یادش می‌افتم. حالا همه‌ی این‌ها یک‌طرف و دیشب یک‌طرف دیگر. جلسه. جلسه گذاشتیم. یعنی من خواستار برگزاری جلسه بودم. 
- مادر جان، بالاخره معلوم شد تولّد بابا دقیقاً کِی هست؟ 
این چند روز یک ویری پیدا کرده‌ام، ککی افتاده است در تنبانم که امسال هر طور شده، یک مراسم تولّد برای پدرم بگیرم. امّا یک مشکل بنیادین این وسط وجود دارد. 
تاریخ تولّد پدرم را نمی‌دانم. نه من، بل که مادرم هم نمی‌داند. از آن وحشتناک‌تر خودش، پدرم هم نمی‌داند. شناس‌نامه؟ آن که فیک است. فیک به این معنا که شناس‌نامه‌ی خودش نیست. یک برادری داشته است پدرم، در حدود دو سال بزرگ‌تر. در سفری در جادّه، می‌زند و مریض می‌شود و می‌میرد و همان وسط بیابان خاکش می‌کنند. اسم‌اش "محمد" بوده. 
- شناس‌نامه‌اش را چه کنیم؟ نگه می‌داریم. 
پدرم به دنیا می‌آید. شناس‌نامه‌ی برادر مُرده‌اش را می‌دهند دستش. در همان بدو تولّد، پدرم می‌فهمد که دو ساله دارد و نیز، چه بخواهد، چه نخواهد اسم‌اش محمد است؛ محمد ثانی. 
بر اساس شناس‌نامه‌ی موجود، پدرم متولّد چهارم تیرماهِ سال ۱۳۳۵ است. امّا این که نیست. سال‌ها بعد او تصمیم می‌گیرد برود دنبال تاریخ دقیق تولّدش. پُرسان، پُرسان می‌چرخد. از این بپرس، از آن بپرس، بالاخره به این می‌رسد که او یا متولّد سال ۱۳۳۶ است یا ۳۷. چرا؟ از تاریخ تولدِ حسین‌آقا، پسردایی‌اش. مادر پدرم، همان مادربزرگم و برادرش -هر دو خدا بیامرزدشان- به یاد می‌آورند که حسین‌آقا دو ماه بعد از پدرم به دنیا آمده است. تاریخ تولّد او ۱۳۳۷ است. پس پدرم نتیجه گرفت سال تولّد او هم همان سال است. استنتاج. امّا در میانه‌ی تحقیقاتش او متوجّه می‌شود که پسردایی‌اش متولّد اردی‌بهشت است. پس امکان دارد او در اواخر سال ۳۶ به دنیا آمده باشد. آشنایان دیگری هم این وسط پیدا شدند که گفتند فاصله‌ی تولّد این دو این‌قدرها هم نبوده است، این‌قدر بوده. هر کسی انگار چیزی می‌پرانده. همین‌جا، نقطه‌ی پایان تحقیقات پدرم برای یافتن تاریخ تولّدش، گذشته‌اش بوده. خسته می‌شود و وِل می‌کند. 
حق می‌دهید که با چنین شرایطی تاکنون در تمام این سال‌ها، جشن تولّدی نمی‌شده برای پدرم گرفته شود. نه این که نخواهیم بل که به خاطر همین مشکل. امّا امسال. امسال قصد دارم برایش جشن تولّد بگیرم. چه تاریخی؟ به نظرم در این موقع‌ها و موارد باید بر اساس سنّت عمل کرد. همان تاریخ شناس‌نامه‌اش. دقیق نیست. شاید اصلاً دل‌چسب نباشد. می‌دانم و می‌داند که این تاریخ تولّد واقعی‌اش نیست امّا بهتر از هیچی است. قطعاً بهتر از هیچی است. 

۲ 
شاید انسان‌های کمی هستند -برای من که اندک‌شمارند- که از دست‌شان به بالاترین حدّ عصبانیّت می‌رسی. ازشان دلخور می‌شوی. مثلاً برای من اعضای خانواده‌ام، "او" و یکی دو نفر دیگر بوده‌اند که باعث دلخوری‌ام شده‌اند و می‌شوند. دقیقاً همین افراد، آن‌هایی هستند که در یک جابه‌جایی سریع نقش‌ها، گاهی ممکن است از دست‌‌تان دلخور شوند و یا بشوند. می‌خواهم بگویم آن‌ها، همان‌هایی هستند که در لیست "دوست‌شان دارم" جای گرفته‌اند.

۳ نظر:

  1. وا! همچی درباره سال 47 حرف زدی انگار که ماقبل تاریخ بوده. همچین فضایی برام متصور شد.
    یعنی بابای تو همسن منه؟ یا اینکه من همسن بابای تو ام؟ یه خورده ترسیدم. احساس پیری بهم دست داد. چون فکر میکردم خودت همسنای من باشی. راستی بابات چند ساله بوده وقتی تو به دنیا اومدی؟!

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. نه :) الان درستش کردم. هر جا ۴ دیدی باید می‌گذاشتی ۳. اشتباه بود درستش کردم. دارم می‌میرم از خنده خودم. درست شد.

      حذف