- تو دیگه چه جور دختری هستی؟
- همینی که میبینی. یه دندونهی کوچیک از چرخدندهی بزرگِ تکامل.
- پس تو دلپذیرترین دندونهای هستی که توی زندگیام دیدم.
[فیلمنامهی "نینوچکا"، بیلی وایلدر، چارلز براکت و والتر رایش، ترجمهی شهرام زرگر، انتشاراتِ نیلا، چاپ اوّل، ۱۳۸۴]
+ نیلا نشر محبوبم هست. در تمام این سالها چیزهایی را منتشر کرده که به دردم خورده. کتابهایی که با شوق میخوانمشان و گاهی تکّههایی از فیلمنامهها و نمایشنامهها را گوشهای از ذهنم میگذارم. خیلی جاها به دردم خوردهاند. به یکباره جملهای در یک شرایط خاصّی به یادم آمده که گرهگشا بوده. آثاری از بیلی و تورنتون وایلدر، چارلز براکت، دیوید ممت، دیگر بگویم نیل سایمن یا آنتونی شفر. همه و همهی اینها نویسندگانی بودند که نیلا ازشان کتاب چاپ کرده و نویسندگان محبوبم شدهاند. امروز هم نشستم "نینوچکا" را خواندم. فیلمش را که حتماً دیدهاید. ندیدهاید؟ ببینید. یکی از خندهدارترین فیلمهایِ تاریخ سینماست. یکی از بهترین کمدیهای سیاه و سفید. خندهدار آن هم به سبک و حال و هوای بیلی وایلدر. نظام کمونیستی روسیه و آن عقایدِ خشکشان را مسخره میکند. کتاب که تمام شد نمیدانم یاد بیلی وایلدر افتادم. شب جمعه است دیگر. یاد گذشتگان. از کامران کرو یکجایی خوانده بودم که بیلی وایلدر مدام آرزو میکرد صد ساله شود. امّا هیچگاه او به صد نرسید. او نود و شش سالگی میمیرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر