بعضی از فیلمها هستند که تاریخ مصرف ندارند. برای تمامی عمر ساخته میشوند و در تمامی عمر هم دیده میشوند و در همهی زمانها مشتری خود را دارند. مثلِ برخی از موسیقیها، مثلِ برخی از کتابها و مثلِ برخی از آدمها. از جملهی اینجور فیلمها «آمِلی» ست یا همان «سرگذشتِ شگفتانگیزِ آمِلی پولَن» یا با اسم اصلیاش به زبان فرانسه، «آمِلی پولَن از محلّهی مون مار» ساختهی ژان پییر ژونه. نوشته بودم که باید در جستوجوی «حالِ خوب» بود. این فیلم به درد این روزها، و روزهای تاریک و سیاهِ آینده میخورد. داستانِ «آملی»
یک داستانِ قدیمی ست. اینکه تنها راهِ چارهی درمانِ دردهایت، خودت هستی. این فیلم به درد همهی ایرانیان مرکز و حومه میخورد. حالِ آدم
را خوب میکند. اصلن داستان فیلم هم دربارهی جستوجو برای به دست آوردن حالِ خوب
است. آمِلی میخواهد حالِ همه را اطرافیانش را، دوست و آشنا و غیر آن را خوب کند. خودش امّا حالِ خوبی ندارد. دستِکم
همیشه خوب نیست. به همه امید میدهد، امّا نه حرف میزند و نه پند میدهد و نه حکمت و علم و روانشناسی و فلسفه
را چاشنی امیدبخشیاش میکند. و نه اصلن از زندگی، چیزی عمیق و اساسی و فراتر از بقیه
سرش میشود. خودش، باید برای عزیمت به سمت عشق و در آغازِ راهِ یافتنِ آن، کلّی رنج
تنهایی و تردید و ترس و تقویت ارادهی تهکشیدهاش را از سَر بگذراند. امّا به همه
امید میدهد. پس وقتی دربارهی حالِ خوب حرف میزنیم، الزامن به معنای خوب بودن
حال خودمان نیست. ممکن است دلِ خودت کربلا باشد و خودت روضه باشی و گریه کن نداشته باشی امّا؟ امّا چاره چیست؟
من نمیگویم، کافکا گفته: «لازم نیست گوش کنید،
فقط منتظر شوید. حتّا لازم نیست منتظر شوید. فقط بیاموزید آرام و ساکن و تنها باشید.
جهان آزادانه خود را به شما پیشکش خواهد کرد تا نقاب از چهرهاش بردارید انتخاب دیگری
ندارد؛ مسرور به پای شما در خواهد غلطید.» کاش یک حالِ خوب به بقیه را هم تهِ جملهاش
اضافه میکرد. نامرد.
آملی پولن رو ندیده بودم تا وقتی یکی از بچه های دانشگاه گفت تو خیلی شبیه آدری توتو توی آملی در سرزمین شگفت انگیز هایی ... شبیه اش نبودم به نظر خودم اما فیلم و آهنگ اش برام یه چیز دیگه اس....
پاسخحذف