نام سگ رفیقم «دکارت» است. مراحل رشد دکارت را به چشم خود دیدهام. از وقتی که تولهای بود و اکنون که هزارماشاالله برای خود سگی شده است. دکارت سگی بسیار فعّال، با جنبوجوش است. دکارت سگ آپارتمان است. دکارت تنها در خانه میچرخد و گاهی در بالاپشتِبام. دکارت تا به حال بیرون از خانه نرفته است. از جمله تفریحات او، خوابیدن در وان پُرآبِ حمّام است. چند روز پیش که رفتم رفیقم را ببینم، دکارت را ساکت دیدم. از آن همه سروصدای و وَرجووورجهای که همیشه از دکارت میدیدم، اینبار خبری نبود. از رفیقم چراییاش را پرسیدم. رفیقم گفت: «هفتهی پیش خانوادگی شمال رفتیم. برای اوّلینبار دکارت را هم با خود بردیم. در ابتدای مسیر، صورتش را به شیشه چسبانده بود و تنها بیرون را نگاه میکرد. بدون هیچگونه صدایی. در میانهی سفر حالش بد شد و بالا آورد. به ساحل دریا که رسیدیم، دکارت گوشهای نشست و یک ساعتی به دریا زُل زد. فقط نگاه میکرد. به طهران هم برگشتیم همینجوری بود. ساکت و آرام. بیشتر روز، یک گوشهای مینشیند و به نقطهای خیره میشود. دیگر هم توی وان حمّام هم نمیرود»
گفتم: «دکتر رفتید؟»
گفت: «آره. دکتر هم بردیماش. دکتر گفت نباید اینجوری و یکباره بیرون و کنار دریا، دکارت را میبردید. شوکه شده. بعد از شوکه شدن هم افسردگی گرفته.»
گفتم: «راهِ درمانش چیست؟»
گفت: «دکتر گفته بیرون ببردیش و نیز هر یک ماه یکبار کنار دریا. دیگر هم نباید دکارت در وان حمّام بازی کند.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر