روزِ بیستوسوّم بهمنماه، خبری آمد که گاز برخی مناطق استانِ مازندران و گیلان قطع شده است. برخی از ساکنان آن مناطق برای گرمای خود و خانهشان، به اجبار از هیزم و آتش استفاده کردهاند. به همین دلیل خانهای آتش گرفته و آتش شعلهور شده و منطقهای سوخته و عدّهای جان باختند.
امروز رفیقی زنگ زده و گفت علی، علی بزرگنیا فوت کرد؟ دلیلش را پرسیدم گفت گاز منطقهشان قطع شده بود و... بله. علی رفیقِ ما درگذشت. دانشجوی ممتاز دانشکدهی حقوق و علوم سیاسی علّامه. وکیل. نازنین. مادرزادی پایش میلنگید و زبانش نمیچرخید امّا ندیدم و نشنیدم که پایش جایی بلغزد و زبانش به تندی بچرخد. شعر میگفت. شعرهایش را دوست نداشتم امّا نمیدانم چه رازی در کلام نه چندان شیوایش بود که وقتی شعر میخواند، تا پایان همراهیاش میکردم.
روزانه خبر بسیار میخوانم. هم به خاطر حرفهام و هم علاقهام. آن خبر قطعی گاز را هم آنروز خواندم و لب گزیدم. در دلم ایوایی گفتم و گذشتم. امروز گشتم و دوباره خبر را پیدا و خواندم. در یکی از آن خانههای آتش گرفته، رفیقم زندگی میکرده است. ایران دوّمین صادرکنندهی بزرگ گاز در جهان است. همین.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر