چند سوسک از تخمهایشان بیرون میآیند. تبدیل به دهها سوسک میشوند. تبدیل به صدها سوسک میشوند. هزاران سوسک، و میلیونها سوسک. متمرکز از یکجا، تکثیر میشوند. همدیگر را بو میکنند و بعد از مکثی میپرند. صدای بالهایشان را میشنوم. صدای خوردن بالهایشان بهم را میشنوم. انگار چیزی میجوند. انگار با هم نجوایی میکنند. نجوایشان را میشنوم. اوغ میزنم. دستهای از سوسکها توی دهانم میرود. با دهان نفس میکشم. پلیپ دارم. با دهان نفس میکشم. توی دهانم هستند. ترد اند. صدای خردشدنشان توی دهانم را میشنوم. اوغ میزنم.
لبه درهام. اول واضح نبود. وضوح میآید. ته دره را میبینم، موکت را. پرزهایش. آب دهانم کش رفته تا ته دره؛ تا موکت. تا جایی که میتوانم دستم را دراز میکنم. دست میکشم کنار پایهی تخت، زیر تخت، زیر بالش. سوسکها رفتهاند.
نمردهای! حشره مرده است
پاسخحذفشبِ سفید تو را خواب میدیدهست
یاد فیلم دیگران افتادم. شاید درواقع من مردهام و اونها زنده
حذفاه.من که از حالا تا آخر گرما توهم سوسک دارم،دیگه با خوندن این پست،تصویر هجوم آخرالزمانیشون از ذهنم بیرون نمیره.
پاسخحذف