۱
برای همهچیز غصّه میخورم. میبینم و غصّه میخورم. همانطوری که قبلن از چیزهایی که میدیدم غصّه میخوردم. همانطور که از اتفاقاتی که بعد از این میافتد غصّه خواهم خورد. یک گزارشی پخش میشد دربارهی وضعیت آوارگان سوری در لبنان. در طویله زندگی میکردند. نشستم و زل زدم به تلوزیون و زار زدم. غصّه خوردم. بعد ایمیلی آمد که ابو سیف مُرد. از ابو سیف گفته بودم. توی ایمیل رفیقم نوشته: «موشک خورده به مغازهاش. او همانجا دمِ در مغازهاش نشسته بوده.» برای ابو سیف هم غصّه خوردم. یکی از شبکهها نمیدانم کدام بود، تصاویر مستندی از خودکشی نهنگها نشان میداد. اطّلاع دارید که خودکشی نهنگها چگونه است؟ به یکباره به ساحل هجوم میآورند و به خیال بازگشتن دوباره به دریا، خود را به موج میسپارند امّا بیشتر وقتها برنمیگردند. تصاویر را میدیدم و برای نهنگها غصّه خوردم. تلظّی؛ میگویند به معنای زبانه زدن آتش است. معنای دیگرش خشمگین شدن است. و البته یک معنای دیگر دارد که با تکجمله و یا جملاتی نمیشود آن را شرح داد. باید چنین مستندی دید تا معنای آن را خوب درک کرد. وقتی که نهنگها در ساحل خوابیدهاند به حالِ احتضار، میتوان از کلمهی تلظّی استفاده کرد. لحظههایی که اگر به نهنگ آب بدهی میمیرد، آب ندهی، باز میمیرد. زنده است، امَا میتوان گفت مُردِ است. فکر میکردم روزی بتوانم از این چیزها غصّه نخورم. غصّه خوردن معنی ندارد. کاری از پیش نمیبرد.
۲
آرام در گوشم گفت: «میدونی اسمش چیه؟»
- نه
- اسم این قرصها «بهتخمتمیگیریه».
جلوتر از من خودش زد زیر خنده. مادر برایم تعریف کرد و گلایه میکرد که این پدرت بیخیال شده و همهاش به خاطر این قرصهایی ست که سالها میخورد. پدر چه کرده بود؟ هیچی سالِ مادربزرگم به جای این که برود کنار برادرانش دمِ در سالن بایستد، رفته با برادرزادههایش که نه، با بچههای برادرزادههایش، توی کوچه گلکوچک زده است. چه قرصهای خوبی اند پس. اسمشان چیست؟ پرسیدم و پدرم این را گفت. آرام شده است. سالها آرام شده است. حتّا خاطرات بد هم او را اذیّت نمیکند. سر شام دیدم که یههو خندید. با همان خنده و ملچملوچ، تعریف کرد که در نمیدانم فلان جا و بهمان عملیّاتی، سربازی تیر میخورد به چشمش و از پشتِ سرش مرمی رد میشود. بعد از این که گرد و خاکها میخوابد به سمتش میدوند. یک آن، یارو بلند میشود و اینطرف و آنطرف میدود و داد میزند: «من که چیزیم نیست. هیچیم نیست. خوبِ خوبم. مریم... مریم... مریم.» بعد یک قِر کوچک میدهد و میافتد و میمیرد. بشقابش را بُرد گذاشت توی ظرفشویی و چند قدمی که از میز دور شد، پشت به ما، یک قرِ کوچک داد. گفت: «اینجوری. ها ها ها...» خندید و رفت. واقعن چه قرصهای خوبی.
۳
خواب میبینم همهجا را مِه گرفته است. بارانِ ریزی میبارد. شهر خلوت شده است. تک و توک عابر و ماشینی عبور میکند. میدان آرژانتین ام. بالای برجِ قوامین، بتمن را میبینم که به همان حالتِ معروف خودش ایستاده و سرش رو به پایین است. در خواب آرزو میکنم کاش بتمن یک کاری انجام دهد. یک تکانی به خودش بدهد. کاش پیش از اینها انجام میداد. «بهمن ۵۷» میشد «بتمن ۵۷» مثلن. چه میدانم. آن بالا ایستاده بود و باران به شال و سرش میخورد و آرام رو به پایین سُر میخورد. و من آن پایین نگاهش میکردم. شفاف بود. زیبا بود. باشکوه بود.
۴
در «جنگو آزادشده» [Django Unchained] دکتر شولتز [چه بازی کرده کریستف والتس] برای جنگو یک افسانهی آلمانی تعریف میکند. داستان زیگفرید که میرود و معشوقهاش را، برومهیلدا را که بالای کوهی که اژدهایی از آن محافظت میکند و دور تا دور کوه را آتشِ دهان اژدها گرفته، نجات میدهد. آخرش هم از جنگو میپرسد چرا زیگفرید این کار را انجام میدهد؟ جنگو چیزی نمیگوید. شولتز میگوید چون برومهیلدا ارزشش را داشت. در سکانس پایانی، مانند افسانه، جنگو بعد از یک زمستان و بعد از آنهمه خونریزی و کشتن، در میان آتش، زنش را نجات میدهد و میروند سراغ سرنوشتشان. همهی اینها را گفتم که بگویم ارزشش را داری کرهخر.
جملهی آخر و هایهای گریه.
پاسخحذفگریه؟ رو به بالا لطفن.
حذفپووووف
پاسخحذفاسمم نیومد.
باز هم نیومد. اوووف.
حذفبینظری علی، جدی.
پاسخحذفممنون آیدا.
حذفبی نظره؟؟؟
پاسخحذفنظر زیاد میده اما .
:ی
علي اين چيزي كه تو گفتي بيش تر به قرص "كس خل كننده" شبيه بود تا قرص "به تخمت مي گيريه"البته با عرض ...
پاسخحذفچه فرقی میکنه.
حذفتو فیلم "بوتیک" یه جاییش هست که یه نفر حالش بده بخاطر فیلم تخمریزی لاکپشتا که دیده دوستاش بش میگن بابا چرا اینجوری میکنی؟ فیلم بود. میگه فیلم بوده ولی راست بوده مستند بوده واقعی بوده. بعدم میگه تو اگه دیده بودی، که اون لاکپشته که اینهمه تخم میذاشت تو ساحل، اونوخت میرفت تو دریا دیگه سراغی ازین تخما نمیگرفت. بعد تخما وقتی بچه هاش از تخم سر در میاوردن، تصور کن تو اینهمه پنجاه تاشون اصلا برسن به دریا، یکیشونو مرغ ماهیخوار میخورد یکیشونو نمیدونم چی چی میخورد ازین مرغای دریایی نمیدونم رو آسمون تو هوا هرچی بودن خرچنگ میخورد، نمیدونم فلان میخورد. ده تاش فوقش میرسیدن به دریا، حالا تو اون ده تا چی میشه تو اون دریا یکیشون گم میشه...
پاسخحذفآره... یادم آمد کجای فیلمو میگی.
حذفهمهی ما حالمان خوب است اما تو باور نکن....
پاسخحذفنکن...
حذفعالی بود
پاسخحذفولی چه خوب یکی داری که ارزشش داره
ممنون.
حذفآخیش چه نوشته خوبی بود واقعا ها. ممنون.
پاسخحذفممنون نسیم.
حذف