«هیچ تنهایی بالاتر از تنهایی یک سامورایی نیست، شاید تنهایی یک ببر در جنگلی بزرگ.»
طریقت سامورایی، بوشیدو
روز جمعهای دارم همینجوری بندبند این خطابهها را میخوانم. میخواندم تا رسیدم به این بالایی. این همان جملهیی ست که در ابتدای فیلم "سامورایی" ساختهی ملویل هم میآید. بعد، باز همینجوری اسکرول کردم و آمدم پایین و صفحهها آمدند و رفتند تا به تکّهی دیگر رسیدم:
«والاترین حالتِ دلدادهگی، نگهداشتنِ عشقِ سوزان در دل است. و بازننمودنِ آن بر هیچکس. و بر محبوب نیز.»
صفحه را بستم. خُب بله. گاهی پیش میآید. که به قول رولان بارت در "لذّت متن":
«متن در من بهترین لذّتها را خلق خواهد کرد اگر سخنِ خود را به شکلی نامستقیم به گوش رساند؛ اگر، در خواندنِ آن، دائم سر بلند کنم، به چیزی دیگر گوش کنم. من الزامن مفتونِ متنِ لذّتبخشام؛ این کار میتواند مانندِ کنشی باشد ناچیز، پیچیده، ظریف، و کموبیش گیج: یک تکانِ ناگهانى سر، همچون پرندهای که از آن چه ما میشنویم هیچ نمیفهمد، پرندهای که آن چه را ما نمیفهمیم میشنود.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر