بعد دو نفر بالای یک تپّه ایستاده و منتظر کلانتر و دارودستهاش هستند تا دخلشان را بیاورند. دیالوگها آغاز میشود. دوبلورها هم کارشان را آغاز میکنند. به شکلی به جای شخصیّتها حرف میزنند که تو باور میکنی اینها دارند فارسی حرف میزنند. همان شکلی که میشنوی:
- اسب، اسلحه، زن. چی کم داره یه مرد که برونه، بچکونه، بترکونه. هی جوئی کلانتر با دار و دستهاش دارن میان.
- بذار آنقد نزدیک بشن که بشه سبیلهاشونو شمرد.
- هی جوئی یه زن باهاشونه.
- چی میگی نسناس.
- اوناهاش.
- بر دلِ سیاهِ شیطون لعنت. اون که خواهر توئه.
- جویی خواهر من یا زن تو؟
- اوّلش خواهر تو بود، بعد زنِ من شد.
- هی جوئی بازم وایسیم تا سبیلهاشونو بشه شمرد؟
- لاالله الا الله. پسر لالمونی میگیری یا نه.
- هی جوئی...
- خفه.
- اسب، اسلحه، زن. چی کم داره یه مرد که برونه، بچکونه، بترکونه. هی جوئی کلانتر با دار و دستهاش دارن میان.
- بذار آنقد نزدیک بشن که بشه سبیلهاشونو شمرد.
- هی جوئی یه زن باهاشونه.
- چی میگی نسناس.
- اوناهاش.
- بر دلِ سیاهِ شیطون لعنت. اون که خواهر توئه.
- جویی خواهر من یا زن تو؟
- اوّلش خواهر تو بود، بعد زنِ من شد.
- هی جوئی بازم وایسیم تا سبیلهاشونو بشه شمرد؟
- لاالله الا الله. پسر لالمونی میگیری یا نه.
- هی جوئی...
- خفه.
{این بخشی از دیالوگهای وسترن اسپاگتی «بازگشت جانگو» ساختهی سرجیو کوربوچی ست. وقتی صدای اصلی فیلم را انتخاب میکنی، میبینی دو نفر خیلی جدی دارند با هم صحبت میکنند.}
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر