بعد از چندین سال بالاخره فیلم «آنها به اسبها شلیک نمیکنند» را دیدم. سالها پس از خواندن رمانش. باید بگویم از آن معدود مواردی در زندگیم بود که انتظار، ناامیدم نکرد. اثر هوراس مککوی را امّا سالها پیش با ترجمهی محمدعلی سپانلو خوانده بودم. داستانی پُر از ارجاعات سیاسی و اجتماعی. اینکه دویدن آدمها در پیستِ رقص برای حذف نشدن، قرار است نمونهی مینیاتوری از مناسبات حاکم بر جامعهی سرمایهداری باشد و اینکه در پناهِ چنین قواعدی، باید آنقدر بدوی و وجودت را در گرو بگذاری تا در مسابقهی بقا پیروز و باقی بمانی. فیلم را ندیده بودم تا امشب. سالها آمد و رفت، سیدنی پولاک فیلم ساخت و دیدم امّا این یکی مانده بود. خب باید بگویم مرحوم پولاک انتظارم را برآورده کرد. در این سالها به نظرم هالیوود گاهی وقتها شاهکارهای ادبی را هنگام اقتباس ساده میکند. زهر و پیچیدگی متن را میگیرد. امّا دستپخت پولاک، بعد این همه سال، همچنان تاثیرگذار بود. نکتهی مهّم، همین باج ندادن پولاک و همکارانش است. سختی و سنگینیِ جوّ کتاب را منتقل کردهاند. تأثیر سالهای ساخت فیلم هم به هر حال وجود دارد. مککوی در دههی ۱۹۳۰ وقتی کتاب را نوشت، همان چیزی را میگفت که جوانهای پرشور ۱۹۶۹ {همان سالِ ساخت فیلم} به خاطرش مبارزه میکردند: آدم تبدیل به ماشینِ بهرهکشی شده بود. امّا در طول مدّت دیدن فیلم، هِی به این فکر میکردم که پولاک آن جملهی صفحهی آخر رمان را چهطوری به فیلم تبدیل کرده. آنجایی که پسر به درخواست خود دختر، او را کشته و حالا پلیس سر رسیده. صدای آژیر که میآید، پسر میگوید: «با سرعت میرفتیم و آژیر مدام زوزه میکشید. عینِ همان آژیرهایی بود که در ماراتن رقص، برای بیدار کردن ما به کار میبردند.» یک فلاشبکِ سریع، کشنده، تیز و درجهی یک.
+ آنها به اسبها شلیک نمیکنند، هوراس مککوی، ترجمهی محمدعلی سپانلو، نشرِ باغِ نو، ۱۳۸۲
+ آنها به اسبها شلیک نمیکنند [They Shoot Horses, Don't They]، ساختهی سیدنی پولاک، ۱۹۶۹
+ آنها به اسبها شلیک نمیکنند، هوراس مککوی، ترجمهی محمدعلی سپانلو، نشرِ باغِ نو، ۱۳۸۲
+ آنها به اسبها شلیک نمیکنند [They Shoot Horses, Don't They]، ساختهی سیدنی پولاک، ۱۹۶۹
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر