باید بعد از چند سالی دوباره سَری زد به فیلمهای محبوب و دیالوگهایش را زیرِ لب تکرار کرد. تا عصرِ کشدار را بگذرانی. آنجایی که در «هفت دلاور» هورست بوخهولتس در نقش جوجهی بلندپرواز پررو وارد میشود و یول براینر و استیو مککوئین و جیمز کابرن و رابرت ون به نقش پیرهای خرابات و هفتتیرکشهای قدیمی دورهاش میکنند. و بعد استیو مککوئین رو به سوی «جوان خام» ماجرا شروع میکند، در وصف خودشان و زندگیشان میگویند:
وین تانر [با بازی مرحوم استیو مککوئین، با صدای جادویی ناصر طهماسب]: «بعد از مدّتی به جایی میرسی که صاحب کافهرو به اسم کوچیکش صدا میزنی. شاید با ۲۰۰ نفرشون آشنا بشی. اتاقی که هر شب کرایه میکنی، قیمتش از ۵۰۰ تا هم بیشتره. و غذایی که میخوری سیبزمینی و لوبیاست. ولی خونه نداری. زن نداری. بچّه... (مکث می کند) نداری. آینده، صفر. (رو به رییس) چیزی رو جا انداختم؟»
کریس- رئیس [با بازی یول براینر، با صدای ناظریان فقید]: «چیزیرو که انسانرو به زندگی امیدوار کنه، نداری. مردمی که معمولن مدافع آدمن، اونایی که پشت سرت وامیستن... نداری.»
لی [با بازی رابرت وان، با صدای ناصر خاوری] وارد میشود: «زندگی و محیط آروم نداری. دشمن نداری.»
کریس- رییس: «دشمن وجود نداره؟»
لی: «زنده نمیمونه.»
لی [با بازی رابرت وان، با صدای ناصر خاوری] وارد میشود: «زندگی و محیط آروم نداری. دشمن نداری.»
کریس- رییس: «دشمن وجود نداره؟»
لی: «زنده نمیمونه.»
قبل از این روز باید روزی بوده باشد که جوان هفتتیرهایش را از روی پاتختی اتاق خانهی پدریاش برداشته، مثل تمام روزهایی که آنها را نگاه کرده، باز کرده، تمیز کرده، بسته، باز کرده، نگاه کرده، بسته و گذاشته سرجایش، این بار اما هفتتیرها را به کمربند چرمی پهناش بسته، چکمهها را پوشیده و بیرون زده. قبل از این هم جوان زندگی نداشته. بعد از این هم زندگی ندارد. بعد از کودکی زندگی فقط در خاطرات به چشم میآید.
پاسخحذف