۱- امّا لحظههایی در زندگی پیش میآید که متوجّه میشوم اینجا دیگر وقت و جای کوتاه آمدن نیست. سرِ خود و اصولم میایستم. نمیتوانم سرِ بعضی چیزها معامله کنم. که اگر اینجا هم کوتاه بیایم، دیگر چیزی از «وجود»م باقی نمیماند که بعد با کوتاه آمدن بخواهم، کمکش کنم.
۲- خُب، وقتی دوباره نشستم صبح زود دیدمش به این رسیدم که «مونیخ» بهترین فیلم اسپیلبرگ است. چهگونه میشود آدمی اینقدر انساندوست و با ایدههای خوشبینانه و دلپذیر در فیلمهای دیگر، میتواند فیلمی بسازد اینقدر تلخ. بارِ گناه شخصیّتهای فیلم به رختخوابت میآید و تعدادی از خشنترین صحنههای تاریخ سینما را در فیلمی از استیون اسپیلبرگ میبینی. کامینسکی و ویلیامز و کارتر و بانا عالی هستند و خود فیلم گذشته از ماجرای تاریخی سیاسی که روایت میکند، به کاوشی در ارتباط میان انسانها میرسد. اینکه کینه و قدرت تا کجا میتواند پیش رود. ازکجا سرچشمه میگیرد و البته هیچوقت ختم نمیشود. فیلم بزرگی ست. لذّت فیلمسازی را میشود درش پیدا کرد و غمِ قبول گناهی که انگار از ازل تا ابد با ماست.
۲- خُب، وقتی دوباره نشستم صبح زود دیدمش به این رسیدم که «مونیخ» بهترین فیلم اسپیلبرگ است. چهگونه میشود آدمی اینقدر انساندوست و با ایدههای خوشبینانه و دلپذیر در فیلمهای دیگر، میتواند فیلمی بسازد اینقدر تلخ. بارِ گناه شخصیّتهای فیلم به رختخوابت میآید و تعدادی از خشنترین صحنههای تاریخ سینما را در فیلمی از استیون اسپیلبرگ میبینی. کامینسکی و ویلیامز و کارتر و بانا عالی هستند و خود فیلم گذشته از ماجرای تاریخی سیاسی که روایت میکند، به کاوشی در ارتباط میان انسانها میرسد. اینکه کینه و قدرت تا کجا میتواند پیش رود. ازکجا سرچشمه میگیرد و البته هیچوقت ختم نمیشود. فیلم بزرگی ست. لذّت فیلمسازی را میشود درش پیدا کرد و غمِ قبول گناهی که انگار از ازل تا ابد با ماست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر