جمعه

برای تو


امشب وقتی جُرعه‌ی آخر را سَرکشیدم، مثلِ همیشه که به این‌جا می‌رسم، خاموش‌تر از هر زمانی ام، گوشه‌ای گیر آوردم و لَم دادم و سیگاری پیچیدم. در میانِ آن‌همه صدا و شلوغی، فکر کردن به تو آرامش‌بخش بود. همین. خواستم بدانی.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر