وقتی به تیراژ کتاب نگاه میکنی، دلت میگیرد.
کتابی نیست که تیراژش از ۲۵۰۰ نسخه بالاتر باشد. در مقایسه با دو دهه یا حتّا ده
سالِ پیش، تیراژها بسیار پایین آمده است. از کتابخانهام، تصادفی رمانِ "بچّههای
نیمهشب" [نوشتهی سلمان رشدی، ترجمهی مهدی سحابی که خدا رحتمش کند] را
بیرون میکشم. نشر تندر این کتاب را در سال ۱۳۶۵ برای نوبت دوّم در ۵۰۰۰ نسخه
منتشر کرده بود. تیراژ رمانهای امروز، به نصف این رقم هم نمیرسد. در حوزهی
فسلفه و کتابهایش، "هستی و زمان" اثر مارتین هایدگر، کتاب مهمی به حساب
میآید. این کتاب را اوّلین بار نشر ققنوس در ۲۲۰۰ نسخه منتشر کرد. این در حالیست
که مثلن در سال ۱۳۷۷ "جامعهی باز و دشمنان آن" [نوشتهی کارل پوپر که
این را نیز خدایش رحمت کند، ترجمهی عزتالله فولادوند] برای دوّمین بار در ۴۰۰۰
نسخه توسط انتشارات خوارزمی منتشر شده بود.
وضعیّت وخیمِ کتاب در ایران هم تنها به دولت و
وزارت ارشادش برنمیگردد. سانسور و آن همه کتابی که در ممیّزی خاک میخورد، سرگشتهگی
و سرخوردگی نویسندهها و مترجمها همگی قابل اعتنا هستند. به قدر کافی، دولت بیکفایت
هست امّا اینورِ قضیه هم مقصر است. همهی مشکلات چون زنجیرهای به هم متّصلاند. باندبازی
و رفیقبازی، کتابهای مترجمی را منتشر نکردن تا دهنِ او را بزنند، دعواهایی که
میان مترجمین هست، و... در یک کلمه خالهزنکبازیها. از طرفی هم با جدّیتر شدن تحریمهای
اقتصادی، بیارزش شدن ریال و بالارفتن نرخِ ارز، قیمت کاغذ و هزینههای چاپ افزایش
مییابد. قیمت کتاب بالا و بالا میرود. تیراژها و دقایق کتابخوانی کم و کمتر. در
اینجور مواقع میگویند دست به دست هم دهیم و مشکلات را حل کنیم و فلان و بهمان.
مدّتهاست که ما به روی همدیگر هم نگاه نمیکنیم. لبخندی به هم نمیزنیم. وزارت
ارشاد و فرهنگ، تهدید و توهین میکند و تنها شعار میدهد و دروغ میگوید. و تنها
وضعیّت کتاب و نشرش بدتر از گذشته میشود.
پینوشت: این جا هم میتوانید برخی از عناوین
کتابهایی را ببینید که پشتِ سدّ ممیزی گیر افتادهاند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر