این مشغولیّت آدمی است که
در پرسهزنیهایش
خود را به خیال روزانه میسپارد
به همه جا
نگاه میکند، در فکر فرو میرود و گشت میزند.
خیابان یکطرفه، موخّرهی سوزان سانتاگ، ترجمهی حمید فرازنده، نشر مرکز
چگونگی خیابان و نوع شهر است که "ایده"ها را میسازد. "ایده"ها محصول "شهر" اند. خلاقیّتها در "خیابان" میرویند. به تعبیر مارشال برمن شهر تجسّم مادی مدرنیته است. شهر زادگاه نظمها و ناسازهها، فزونیها و فقدانها و لذّتها و مصائب است. اگر بپذیریم "ایده"ها هم علّت و هم معلولِ نظمها و نابهسامانیها هستند، در اینجاست که به خوبی در خواهیم یافت شهر و خیابان بهترین و تنها مکان ظهور و بروز ایدهها است. برمن در کتابِ «تجربهی مدرنیته» [ترجمهی مراد فرهادپور، انتشاراتِ طرحِ نو] خود با اشاره به تفاوتهای میان سن پترزبورگ و پاریس، اختلافهای بنیادین میان فئودور داستایوفسکی و بودلر در فهمِ مدرنیته را ناشی از نوع شهری میداند که این دو در آن میزیستند؛ در آن قدم میزدند.
امّا در همین تهرانی که گاهی از آن خسته میشویم، خیابانهایی هست که دل را میبرد برای پیادهروی. یکی همین
خیابانِ ولیعصر است؛ از میدانِ ونک تا تجریش. سَربالایی هست، به نفس نفس میافتیم امّا
خب پیاده رفتن آن دلچسب است. از سمتِ راست که به میدان میرسی، ادارهی پست را هم که
رد کنی، گُلدسته و گنبد امامزاده صالح دیده میشود. از بینِ خطیها که همیشه داد و
عربده میزنند، پُشت آن تابلوهای تبلیغات که معمولن چند ماهی از دنیا عقب هستند [از
تبلیغات فیلمها بر رویش مشخّص است]، در میانِ دود مینیبوسها و تردد جمعیَت، کنجی،
گوشهای گیر میآوری و میایستی. این راه، و راه رفتن در آن در هر فصلی دوستداشتنیست.
پیادهروهای خیابانهای ویلا و طالقانی و بهار هم خوب هستند و یکی و دو جای دیگر. امّا
گنبدی به زیبایی گنبد امامزاده صالح در تهران نداریم، البته نداشتیم صحیحتر است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر