ایدهی اصلی رمانِ "باشگاهِ مشتزنی" مصرف است.
چاک پالانیک داستانِ نسل جوان و افسردهای را که به قولِ تایلر [از شخصیّتهای
رمان] "در هیچ جنگ و رکود اقتصادی" آزموده نشده است، روایت میکند. همه چیز آنقدر
در اختیار این نسل بوده که فاصلهی میانِ میل و ارضا از میان رفته. و آنچه
برایشان مانده فقط "مصرف" بیشتر و بیشتر است. آنها با پذیرفتن این توهم که مصرفِ محصولات
کارخانهی سرمایهداری قرار است کمبودهایشان را بپوشاند و جای غرایز سرکوبشدهشان
را بگیرد. پس، غرایز حیوانی خود را احیا میکنند. باشگاهی راه میاندازند تا همه
چیزشان را از دست بدهند. تا دوباره و از نو متولّد شوند. تا آن فردیّت از دسترفتهشان
را بازیابند. برای رسیدن به این فردیّت راهی نیست جز شکستن سیستم. خودویرانگری:
"هیچ جای دیگر مثل باشگاه مشتزنی زنده نیستی، وقتی زیر نور یک لامپ، زیر سنگینی نگاه دیگران، فقط خودتی و حریفت. در باشگاه مشتزنی برد و باخت مهم نیست. در باشگاه مشتزنی کسی حرف زیادی نمیزند... اینجا همه مثل مراسم مذهبی از شدت هیجان فریاد میکشند و وقتی یکشنبه عصر از خواب بیدار میشوند احساس میکنند که نجات پیدا کردهاند." [باشگاه مشتزنی، چاک پالانیک، ترجمهی پیمان خاکسار، نشرِ چشمه، چاپِ اوّل ۱۳۹۰]
"هیچ جای دیگر مثل باشگاه مشتزنی زنده نیستی، وقتی زیر نور یک لامپ، زیر سنگینی نگاه دیگران، فقط خودتی و حریفت. در باشگاه مشتزنی برد و باخت مهم نیست. در باشگاه مشتزنی کسی حرف زیادی نمیزند... اینجا همه مثل مراسم مذهبی از شدت هیجان فریاد میکشند و وقتی یکشنبه عصر از خواب بیدار میشوند احساس میکنند که نجات پیدا کردهاند." [باشگاه مشتزنی، چاک پالانیک، ترجمهی پیمان خاکسار، نشرِ چشمه، چاپِ اوّل ۱۳۹۰]
امّا برای ما "باشگاه مشتزنی" بیش و پیش از آن
که رُمان باشد، فیلم بوده. یکی از اوّلین فیلمهایی بوده که تماشای آن را از همان
ابتدا، از زمان ساختنش تا امروز در فرمتهای مختلف تجربه کردهام، کردهایم. نوار
ویاچاس، سپس ویسیدی و بعد دیویدی. آن زمان که نزدیک به ده سال از آن میگذرد،
با فیلمی مواجه شدیم که چند قدم از روحِ زمانهی خود جلوتر بود. اکنون پس از سالها
منبع اصلی آن فیلم به دستمان رسیده است. ترجمهی فارسی "باشگاه مشتزنی" اگرچه دیر
و با تأخیر، امّا همین نیز غنیمتیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر