امیرعلی بیکار بود. امیرعلی کی میری سر کار؟ فردا میرم آقا. امیرعلی راه میرفت و کرم میریخت. امیرعلی همهجا بود. امیرعلی طیالارض میکرد. امیرعلی میتوانست همزمان دوجا، سهجا، چهارجا باشد. امیرعلیِ سرکوچه، امیرعلیِ تهِ کوچه. امیرعلی توی دکّان آقاشیرزاد، امیرعلی توی فرشفروشی آقاصادق. امیرعلی فردا اومد، نمیری سرکار؟ فردا میرم آقا. فردای روزی که حجّت آمد و عکس گرفت و رفت، وقتی داشت عکسها را ظاهر میکرد، در تاریکخانه، دید در همهی عکسهای آن روز، امیرعلی یک گوشه ایستاده و به دوردست نگاه میکند. امیرعلی بیکار بود. راه میرفت و کرم میریخت.