هر چهقدر از سال ۵۷ زور زده شد برخی از کتابها از روی زمین محو شوند، آنها دوباره در خیابان انقلاب، از زیر زمین سبز میشوند. فرقی هم ندارد که اصل هستند یا افست. میتوان گفت هیچ کتاب شناختهشده و ممنوعی نیست که در این خیابان یافت نشود. از نشر اختران و آقامهدی نازنین و طوس و امیرکبیر و آگه {که گویی مشکلاتش حل شده است شکر خدا} که بگذریم، بهترین جای انقلاب و البته عجیبترین جایش، پاساژ صفوی است. چند هفته پیش سپرده بودم به یکی از آن کتابفروشیها که سه رمان جیبی را برایم گیر بیاورند. «وداع با اسلحه» همینگوی، «بانی و کلاید» نوشتهی برت هرشفلد و «سایهی گریزان» گراهام گرین. امروز صبح خروسخوان زنگ زد و گفت بیا کتابهایت را بگیر. تا کتابها را گرفتم، لای «بانی و کلاید» را باز کردم و سرم را نزدیک بردم و بو کشیدم. چه بوی خوبی میدهند کتابهای قدیمی با کاغذهای زردشان.
کیفیت چاپ و قطع و اندازهی کتابهای جیبی آموختنی ست. الآن هم نشر امیرکبیر یا نشرهای دیگر کتابهای جیبی چاپ میکنند امّا هیچ کیفیت ندارند. کتاب برای سال ۱۳۴۰هست، کاغذش زرد شده امّا نه از وسط باز و نه جلدش کنده شده.
پاساژ صفوی خندهیی ست به انقلاب ۵۷. کتابهایی که در قفسههای کتابفروشی این پاساژ هستند، در حال خنده هستند. آنها نه تنها نابود نشدند بل که همچنان مشتری و خواهان دارند. چه اصلشان و چه افست آنها.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر