ریچارد کُرتیس در آغاز اوّلین فیلمش: «در واقع عشق»، از عشقی حرف میزند که عقیده دارد همهی جهان را فرا گرفته. عشقی که با وجود همه ناروها، طمعها، زورگیریها، دروغها و نکبتها، باز در وجود همهی آدمهای دنیا هست. فیلمساز پیشنهاد میکند که برای تماشای این عشق میشود رفت سراغِ فرودگاه هیثروی لندن {همهی فرودگاهها، نه؟} و به آدمهایی نگاه کرد که دمِ گیت ایستادهاند و منتظر اند تا دوستان و آشنایان و همکاران و خویشاوندانشان سَر برسند.
«در واقع عشق» با تصاویری مستند از همین مردم آغاز میشود که از سفر میرسند و آدمهایی که با تمام وجود از دیدار همدیگر خوشحال میشوند.
[این نوشته هم سهمِ من از نیمهی خرداد و امام و فرودگاه امام خمینی و الا آخر.]
«در واقع عشق» با تصاویری مستند از همین مردم آغاز میشود که از سفر میرسند و آدمهایی که با تمام وجود از دیدار همدیگر خوشحال میشوند.
[این نوشته هم سهمِ من از نیمهی خرداد و امام و فرودگاه امام خمینی و الا آخر.]
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر